سفارش تبلیغ
صبا ویژن

روزانه ها

به یاد پارسال و آنچه نکردیم!

داشتم کارهایی رو که قرار بود سال پیش انجام بدهیم در انجمن علمی مرور می کردم که این ها را پیدا کردم. حسرت کارهای انجام نشده از آن دست احساس هایی است که امیدوارم هیچ وقت نصیب تان نشود.

 

 

پادکست فردیدنامه

 

 

 

پی نوشت: ای دل دیگه بال و پر نداری       داری پیر می شی و خبر نداری!


سقراط و پیشاسقراطیان

تلویزیون گزارشی پخش می کند از وضع بد اقتصادی یونان. گزارشگر رفته است به یکی از مشهورترین مناطق گردشگری یونان. به منطقه ای که به قول خودش 2500 سال قدمت دارد. به منطقه ی جنگ زده می ماند! هیچ جنبنده ای تا کیلومترها پیدا نیست. و گزارشگر تو ضیح می دهد که به دلیل شرایط بد اقتصادی، این مکان به این روز درآمده و ... . و من حیران بر جا مانده ام. اینجا یونان است در آغاز عصر خدا.


درباره ی پیشاسقراطیان، اول این که چرا همه ی تاریخ های فلسفه از اینجا شروع می شوند؟ مگر نه این است که سقراط ( به گواهی محاورات شاگردش افلاطون) نخستین کسی بود که به شیوه ی عقلانی به تحلیل عالم پرداخت، پس چرا تاریخ فلسفه از او آغاز نمی شود؟ یا چرا حکمای یونان و نه مثلا حکمای چین باستان یا مصر باستان؟ چه چیز خاصی در کار پیشاسقراطیان( همان حکمای پیش از سقراط) بوده که همه تاریخ نویسان متعهدند که تاریخ فلسفه خود را از کار آن ها آغاز کنند؟ جواب بیشتر این سوال ها را نمی دانم اما چیزی که به نظرم در کار همه ی این حکما مشترک است، تامل آنهاست درباره ی عالم طبیعت و وجود یک عامل وحدت آفرین در آن. بیشتر آنها هم نگاهی مادی به این عامل داشتند. و آن چیزی که کار آن ها فاقد آن است همان شیوه ی استدلالی است که فلسفه مدعی است روش کارش مبتنی بر آن است. این همان چیزی است که اگوست کنت آن را دوره ربانی می نامد. یعنی تحلیل پدیده های طبیعی بر اساس اعتقادات و باورهای دینی یا خرافی.

و اما سقراط. و ما ادراک ما سقراط! نخستین فیلسوفی که حقیقتا راه و روش سایر فیلسوفان را مشخص کرد. یگانه آدمی که در برابر دین کهن و سنت های باستانی ایستاد و گفت شاید اشتباه باشند. و سرانجام قهرمانی که دلیرانه شهید شد.( سوالی که من همیشه درباره ی مرگ سقراط به ذهنم می آید این است که چرا جام شوکران؟! آیا اعدام های آن زمان واقعا این قدر رمانتیک بوده یا تاریخ را به نفع سقراط تغییر داده اند؟) یادم می آید یکی از اساتید ایشان را پیامبر می دانست و وقتی با حیرت بسیار شاگردانش مواجه شد، گفت : اما قطعا می توان او را شبه پیامبر دانست. و این تعبیر شاید به دلیل سخنی از خود سقراط باشد که گویا می گفته صدایی از معبد دلفی او را به جستجوی حقیقت کشانده. در هر حال او فیلسوفی است که بر تاریخ بعد از خود تاثیر فراوانی گذاشته. شیوه اش در برخورد با مسایل‌(‌چنانکه محاورات افلاطون به ما نشان می دهد) به شیوه پرسش و پاسخ بوده. و شاید از معدود فلاسفه ای باشد که به فلسفه خودش پایبندی عملی نشان داده تا آنجا که حاضر نشده از زندانی که او را به اتهام فساد در دین و گمراه کردن جوانان در آن انداخته بودند و در آن در انتظار مرگ به سر می برده، فرار کند. تفاوت او با حکمای پیش از خودش شاید در این باشد که سقراط بیشتر از آن که به عالم طبیعت و عامل وحدت دهنده ی آن بیندیشد، به انسان و عالم انسانی تامل نشان می داد. او از خصایل و رذایل آدمی از مردم سوال می کرد. می خواست بداند خوب چیست، شجاعت کدام است، زیبایی چیست و ... همچنین او درباره ی نفس آدمی و جاودانه بودن آن هم حرف هایی دارد.( البته همه اینها در صورتی است که محاورات افلاطون را که در آن از سقراط نام برده و نقل قول آورده، درست و مبتنی بر واقعیت بدانیم). حرف های او از این جهت که دنبال حقیقت بود و آنچه همه می گفتند را حقیقت نمی پنداشت، الگوی فلسفه بعدی شد. و البته از این نظر که همه چیز را زیر سوال می برد، منفور بزرگان جامعه شد. این است که تقریبا در همه زمانها این تصور از فیلسوف در ما وجود دارد که باید با آنچه همه می پندارند درست است، و با دین پذیرفته شده جامعه مخالفت کند.

 

 

پی نوشت: این ها که ملاحظه می فرمایید قرار بود سرکلاسی با عنوان تاریخ فلسفه به عنوان آنچه درباره ی سقراط و پیشاسقراطیان می دانم، ارائه شود که نشد! گفتم هدر نرود! :)  


علم ؟ افسانه؟ یا فقط سرکاریم؟

امروز یک ایمیل به دستم رسید. مثل همه ی ایمیل های دیگری که از این گروههای اینترنتی می رسد، همین جور خوش خوشک داشتم می خواندم و نمی خواندمش. اما موضوع این یکی با بقیه ی ایمیل ها فرق می کرد. یک ادعای خیلی بزرگ علمی داشت. خودتان متن اش را بخوانید:

 

در مورد این مقاله هیچی نمیگم. فقط لطفا بخونید.  

     
در انتها دوتا سایت معرفی میکنم که میتونین اطلاعات بیشتری توی این زمینه بخونین و یک موسیقی DNA  گوش کنین!

 
"کلمه Universe (به معنای جهان) که در زبان انگلیسی برای توصیف بی‌نهایت و فضای لایتناهی به کار می رود از دو جزء UNI به معنی یک و Verseبه معنی آواز ساخته شده است؛ جهان یعنی یک آواز. به تازگی دانشمندان علم ستاره‌شناسی، بعد از تحقیقات وسیع و طولانی، به این نتیجه رسیده‌اند که آفرینش نه با یک انفجار عظیم (به نام بیگ بنگ) که با نوایی آرام آغاز شده است. نوایی که به تدریج منتشر شده و اکنون در تمام فضا جریان دارد. محققان در دانشگاه کمبریج نیز دریافته‌اند که خورشید کهکشان پرسیوس آوازی خاص و ریتمیک می‌خواند. (1) اصوات و نواها نه تنها در اعماق فضا، بلکه در مولکولها و اتمها نیز یافت شده‌اند. دکتر دیوید دیمر (2) زیست شناس و سزوان ژاندر (3) موسیقی دان، سراغ شگفت‌انگیزترین مولکول حیات یعنی DNA رفته‌اند. این ایده کهDNA و موسیقی ممکن است با یکدیگر مرتبط باشند برای اولین بار توسط دکتر سوسومواوهنو (4) مطرح شد. DNA نردبانی مارپیچ است که از یکسری رمز تکرار شونده تشکیل شده است. رمزهایی که با ترجمه بخش اندکی از آن، پروتئین‌ها و در نهایت موجودات زنده شکل می‌گیرند. DNA زبان رمز مشترک در بین تمامی موجودات زنده روی کره زمین می‌باشد، در آغاز حیات تاکنون، و راستی این زبان مشترک چه می‌گوید؟ 
 
دکتر دیمر و ژاندر، در طی آزمایشات علمی و با ثبت ارتعاشات مولکول DNA به وسیله اسپکترومتر مادون قرمز و تبدیل فرکانسها به نت موسیقی، سعی کردند این زبان مشترک را به صوت ترجمه کنند.(5) و حالا سؤال این است: آیا این اصوات و نتها، ملودیک و آهنگین هستند و یا DNA تنها مجموعه‌ای نامنظم و تصادفی از صدا و فرکانسهاست؟ 
 
http://www.medgadget.com/archives/img/DNA-and-music.png
 
آنها فرکانسهای DNA یک سلول را به نت ترجمه کرده و شروع به نواختن کردند. نتیجه شگفت‌انگیز بود، یک موسیقی بسیار زیبا! 
ژاندر در این رابطه می‌گوید: «برخی از این ترکیبات فرکانسها، بسیار حیرت‌انگیز بودند. با شنیدن آنها من به موسیقی زندگی خودم گوش می‌دادم. 
بسیاری از افرادی که به موسیقی DNA گوش دادند، کاملاً هیپنوتیزم و مسحور شده‌اند و بسیاری دیگر نیز ساعتها گریسته‌اند. برخی دیگر اذعان کرده‌اند که این موسیقی نوایی از درون آنهاست و آنهایی که با موسیقی کلاسیک آشنایی داشتند به شباهت موسیقی DNA با آثار نوابغی چون باخ، برامز، شوپن و…اشاره کرده‌اند. 
دکتر اوهنو در این باره می نویسد: «ملودی های DNA با عظمت و الهام بخش می­باشند. بسیاری از افرادی که برای اولین بار این موسیقی را می­شنوند، شروع به گریه می­کنند. آنها نمی­توانند باور کنند که بدنشان – که تا حالا اعتقاد داشتند فقط تجمعی از مواد شیمیایی است – شامل چنین هارمونی های معنوی و الهام بخشی باشد. 
نه تنهامی­توان باDNAموسیقی ساخت،بلکه حتی امکان معکوس کردن فرایندنیزممکن است.به بیان دیگرشما یک بخش از موسیقی را برداشته و نت­ها را به واحدهای سازنده DNA (نوکلئوتیدها) برمی­گردانید . در پایان نتیجه شبیه یک رشته از DNA می­شود. اوهنو تلاش کرد تا با قطعه شوپن این کار را انجام دهد. در پایان نتیجه شبیه یک ژن سرطانی شد! 

دانشمندان از نتایج این یافته­ها در تحقیقات پزشکی نیز استفاده کرده­اند. اگر شما هم اهمیت دنبال کردن این آواها را بدانید ممکن است به این نتیجه برسید که با بررسی دی ان ای در تریلیون­ها سلول بدن و دانستن نوسانات آنها شاید راهی برای بیش از پنج میلیون نفری که از سال 1990 مبتلا به سرطان تشخیص داده شده­اند، پیدا شود. فابین مامن یک متخصص بیوانرژی است که با کمک هلن گریمال بیولوژیست و موسیقی­دان، بیش از یک و نیم سال بر روی افکت­های سلول­های سرطانی در مرکز ملی فرانسه که یک مرکز معتبر تحقیقات­ است کار کرده­اند. آنها به این نتیجه رسیده­اند که سلول­های بافت­های سرطانی صداهای مغشوش و ناهنجاری تولید می­کنند. 
و علاوه بر این در آزمایشات بسیاری ثابت شد که قرار گرفتن سلول­های سرطانی در معرض صداها و امواج صوتی، تغییراتی اساسی در آنها ایجاد می­کند، صداهایی که آوادرمانی را به عنوان یک پتانسیل قوی درمانی برای این نوع بیماری­ها و موارد بسیار دیگری مطرح می­کند. مامن همچنین تحقیقاتی را بر روی دو بیمار مبتلا به سرطان سینه دنبال کرده است. هر خانم به مدت سه ساعت در روز در طول دوره یک ماهه تحت آوادرمانی (موسیقی درمانی) قرار گرفتند. پس از اتمام دوره درمان، تومور یکی از آنها کاملا ناپدید شد، اما بیمار دوم مجبور شد تومور را جراحی کند. جراح او گزارش می­دهد که اندازه تومور کاملا کوچک شده بود و تا حد بسیار زیادی هم تحلیل رفته بود. 
ازاین یافته­ ها به این نتیجه می­رسیم که وقتی اندام­هایمان بصورت هماهنگ آوازمی­خوانندماسلامت هستیم ووقتی که آنها خارج از تنظیمشان آواز می­خوانند ما احساس بیماری می­کنیم. 

و این داستان شگفت‌انگیزتر می‌شود اگر بدانیم که تمام سلول­های بدن یک موجود زنده، دارای یک نوع DNA منحصر به فرد هستند و DNA هر موجود (با وجود زبان و ساختار مشترک)، با DNA دیگری متفاوت است و این بدین معناست که در هر موجود زنده آهنگی ویژه نوشته شده است و در تمام هستی، همه مشغول نواختن آهنگی منحصر‌‌به‌فرد هستند."
 
اینجا میتونین یک موسیقی DNA گوش کنین
www.yourdnasong.com
 
و این سایت هم برای اطلاعات بیشتر توی این زمینه

 
به این سایت ها رفتم تا یک موسیقی دی ان ای دار ! گوش کنم ولی با دیدنش فهمیدم آن چنان هم که نویسنده در این جا سعی داشته نشان بدهد، علمی در کار نیست. سایت اول که بیشتر شبیه یک جور کسب درآمد اینترنتی بود!! اکانت های طلایی و نقره ای و برنزی در نظر گرفته بودند که به تناسب پولی که می پردازید آن را می خرید و موسیقی دی ان اِی ! گوش می کنید.
نمی دانم اسم این را چه بگذارم. همان طور که نمی دانم برای کار آن پروفسور ژاپنی و مولکول های آب اش چه نامی بگذارم. در تایید یا رد هیچ کدام از این دو صحبت نمی کنم. می خواهم بدانم این ها دقیقاً مربوط به چه حوزه ای هستند. علم؟ داستان های علمی؟ یا فقط یک جور تفریح سرگرم کننده و لذت بخش؟
بیشتر به مورد سوم شبیه هستند.

چه می شود اگر علم ثابت کند خدایی هست؟

فیلم مستند Expelled - No Intellingence Allowed ( اخراج شده – هیچ هوشمندی مجاز نیست) محصول سال 2008 آمریکا به موضوع جنجالی اخراج اساتید دانشگاهی می پردازد که نظریه تکامل داروین را قبول ندارند یا در کنار آن، نظریه طراحی هوشمند را هم تدریس کرده اند.

[تصویر: 300_166405.jpg]

نظریه تکامل بیان می کند که نوع انسان تکامل یافته جانداران تک سلولی اولیه است و به نوعی نقش خدا را در خلقت رد می کند و اساس و آغاز خلقت را بر پایه تصادف و احتمال می داند. این نظریه از 150 سال قبل تا حالا به عنوان تنها نظریه علمی که چگونگی آغاز حیات را بیان می کند مطرح است. البته تحقیقات دانشگاه های کالیفرنیا و کین ستیت ثابت کرد که قدیمی ترین انسان هایی که تا کنون کشف شده اند، شبیه انسان های امروزی هستند و این تحقیقات نظریه داروین را درباره ی خلقت انسان رد کرده است.+



در سال 1988 استفان سی مایر بر پایه برهان نظم و بر پایه برهان هایی از ریاضیات نظریه ی دیگری را درباره ی آغاز جهان مطرح کرد که همان طراحی هوشمند است. در این نظریه بیان می شود که بهترین توضیح برای چگونگی آغاز جهان و خلقت موجودات با فرض وجود علتی هوشمند محقق می شود. از جمله استدلال های قائلین به این نظریه این است جهان ( و حتی اگر آغاز جهان را از تک سلولی ها بدانیم، خود ِ سلولها) بسیار پیچیده تر از آن هستند که حتی احتمال آن برود که تصادفی به وجود آمده باشند. دیگر آن که می گویند ثوابت فیزیکی موجود در جهان از جمله ثابت گرانش و ثابت پلانک آن چنان دقیق تنظیم شده اند که کوچکترین تغییری در آن ها به نابودی کل عالم می انجامد و این دقت نمی تواند تصادفی باشد. از همان زمان حملات معتقدین به نظریه تکامل به این نظریه و طرفدارانش آغاز شد و این نظریه را علم سخیف یا شبه علم (junk science و semi science ) نامیدند. +



این فیلم هم به نوعی نشان دهنده ی همین درگیری است. دانشمندانی که فقط به دلیل مطرح کردن طراحی هوشمند در کنار نظریه تکامل نه تنها از کار خود اخراج شده اند، بلکه در لیست سیاه قرار گرفته اند و دیگر شانسی برای پیدا کردن کار تدریس در هیچ کالج و دانشگاهی را ندارند! نکته جالب قضیه این است که همه ی این ها در کشوری اتفاق می افتد که مدعی آزادی بیان در تمام جنبه هاست. در چنین کشوری است که استاد دانشگاهی که سابقه ی تدریس 30 ساله دارد، به علت مطرح کردن یک نظریه علمی ( که به اثبات وجود خدا می انجامد) زودتر از موعد بازنشسته می شود.



کار به جایی رسید که به علت شکایت 11 نفر از والدین کودکانی که در مدرسه شان در منطقه داور در ایالت پنسیلوانیا، نظریه ی طراحی هوشمند تدریس شده بود، مسئولان آن مدرسه مجرم شناخته شدند(!) و تدریس این نظریه درتمام مدارس آن ایالت ممنوع شد!

این نظامی است که در برابر کوچکترین اثبات علمی خدا مقاومت می کند. سوال این است :چرا؟ اگر علم ثابت کند خدایی هست چه می شود؟ غیر از این است که همه ی مردم دسته دسته به خدا ایمان می آورند؟ چه کسی از ایمان آوردن مردم به خدا بیشترین ضرر را می بیند؟

این لینک قسمتی از فیلم هست که در اون بن استین از چارلز داوکینز (یکی از ملحدانی که بر اثر اعتقاد به نظریه داروین به خدا بی ایمان شده است) سوال می کند که اگر بعد از مرگ خدا را ببیند به او چه خواهد گفت؟ داوکینز جواب می دهد: همان جوابی که برتراند راسل داد می گویم: قربان چرا آن قدر رنج کشیدید که خودتان را پنهان کنید؟ و استین در ادامه می گوید: اما اگر طراحی هوشمند درست باشه خدا پنهان نیست. اگر ما آزادی این رو داشته باشیم که با علم به وجود خدا برسیم، چه چیزی می تونه از این جذاب تر باشه؟


این آقای چارلز داوکینز نویسنده ی کتابی هست به نام توهم خدا که میلیون ها دلار در آمریکا و کل جهان فروش کرده و در این کتاب او وجود خدا را به کلی انکار کرده . او در این فیلم اعتراف می کند که این اعتقاد از وقتی در او به وجود آمد که نظریه داروین را مطالعه کرد. در مقابل این کتاب، کتاب دیگری هست به نام توهم داروین. یعنی می خواهم بگویم جنگی تمام عیار آن طرف آغاز شده ولی ما هنوز هم سعی داریم داروین را معتقد به خدا جلوه دهیم و نظریاتش را وحی مُنزل. البته ایراد ما بیشتر در این است که در حوزه علوم پایه به آن پیشرفتی که در حوزه های کاربردی این علوم رسیده ایم ، دست نیافته ایم. مثلاً در نانوتکنولوژی همپای دنیا پیش رفته ایم ولی در زیست شناسی پایه کار چندانی صورت نگرفته. همچنان که در فناوری هسته ای جلو رفته ایم ولی در فیزیک نظری همچنان کتاب های بیست سال پیش را تدریس می کنیم.





لینک های پیشنهادی : وبلاگ فلسفه شعور و وبلاگ آنتی داروینسم درباره ی این فیلم توضیحات خوبی داده اند.



پی نوشت : راستش حرف درباره ی این فیلم و تقابل این نظریه خیلی زیاد است . پیشنهاد می کنم لینک های مرتبط را به دقت بخوانید و اگر می توانید فیلم را حتماً ببینید.


یک مساله ی اخلاقی؛ یا چگونه تولید علم کنیم؟!

این نموداری بود( البته دقیقاً این نمودار نبود! خیلی سعی کردم شبیه آن نمودار شود ولی چون فرصت کافی نداشتم بهتر از این از آب درنیامد. همین اندازه که کلیت مطلب را نشان می دهد برای منظور من کافی است)که دیروز سر کلاس فلسفه اخلاق
استاد روی تخته کشید.
A آقا و B خانم است. A و B زن و شوهر هستند. سوال این است: چه
راه حل اخلاقی وجود دارد که بتواند زندگی
A و B را مساعدتر از حال حاضر کند؟ یا حالت
تعادلی این نمودار چه وضعیتی است؟( که البته بهتر است که آن وضعیت اخلاقی باشد)

منتظر پاسخ های شما هستم

درباره ی ارتباط این پست با تولید علم هم بعد از دریافت نظرات توضیح خواهم داد